، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

رهام ، پسر دوست داشتنی من

مسافرت به بم وجشن تولد...

سلام به پسر نازم،قبل از هر چیز تولدتو بهت تبریک میگم گل مامان،ایشاا...١٢٠ساله بشی واز زندگیت لذت ببری و همیشه سالمو شاد باشی!امسال تولدت به احترام فوت آقاجون نتونستیم جشن بگیریم،روز پنجشنبه که تولدت بود باخاله آرزو اینا رفتیم بم خونه عمه مون سربزنیم،همونجا شب رفتیم بیرون یه کیک گرفتیمو اومدیم خونه ویه جشن کوچولو برات گرفتیم،ازاونجایی که عمه هم ٣تابچه داشتو تو وراحیل هم بودین حسابی خوش گذروندین وکیف کردین،قبل از جشن رفته بودی اتاق عسل دختر عمه،یه لباس که از بچگیش بود رو دیده بودیو اومدی بهم گفتی برات بپوشم،منم تنت کردم که خیلی ناز شدی ماشاا...،بعد یدفعه عسل رفت برات یه تور عروس هم آورد گذاشتیم سرت!وااای میخواستیم بخوریمت ماه شده بودی! خییلی ...
23 مهر 1392

تولدت مبارک...

خبر...خبر....                                   ساله شد..... امروز روز توست،روز میلادت! دنیا تبسم کرده امروز بایادت....             امروز بی شک آسمان آبی ترین آبیست چرخ فلک همچون دلم درگیر بی تابیست!! روز تولد تو*روز نگاه باران بر شوره زار تشنه*بر این دل بیابان روز تولد تو*گویی پر از خیال است یاس وکبوتروباد*در حیرت تو خواب است ...
17 مهر 1392

ماه مهر و اواخر دو سالگی

سلام به پسرگل مامان.ببخش منو که دیربه دیرمیام برات پست میذارم،آخه اصلا حالم خوب نیست!چندوقته افسردگی گرفتم،حوصله ی هیچیوندارم،از هیچی خوشحال نمیشم واینابرام خیلی سخته!خداروشکر تو زندگیمم هیچ مشکلی از هیچ لحاظی ندارم،اما نمیدونم چرا اینطوری شدم!ازتو،آبجیت راحیل وهمسرعزیزم یوسف جان میخوام منو ببخشین اگه حرفام،کارام ورفتارام باعث ناراحتیتون میشه.بخدا دست خودم نیست!نمیدونم چرااینطوری شدم،حالم خیلی بده!!!!!!بگذریم........... بلاخره مهرماهم اومد و مدارسم باز شدن انتظار راحیل جونم به پایان رسید!!بس که انتظار اول مهر رو میکشید!روز اول صبح زود قبل از همه مون پاشدبااینکه شب قبل همش نگران بود که دیر بیدار شه!لباسشو پوشید و خاله حنانه اومد دنب...
7 مهر 1392
1